قدرت پشیمانی، چگونه با نگاه به گذشته، رو به جلو حرکت کنیم
تولد یکسالگی پسر اولم بود، آن زمان پدرم سخت بیمار بود و شرایط جسمی خوبی نداشت. به پدرم قول داده بودم که وقتی کارهای مربوط به تولد را انجام دادم،به دیدنت میآیم تا با هم و با کیک تولد عکس بگیریم. اما اینقدر کارها زیاد بود و آن زمان بلد نبودم کمک بگیرم که حتی تا لحظه آمدن مهمانها نتوانستم یک سشواری به موهای خودم بزنم. مهمانها آمدند و من فرصت نکردم تا به دیدن پدرم که در خانه برادر بزرگم منتظرم بود بروم. به هر صورت تولد تمام شد و مهمانها در حال رفتن بودند که پیامی روی صفحه گوشیم ظاهر شد: «آقاجون خیلی منتظر بود که بیای و با هم عکس بگیرید اما چون نیامدی خوابید.»، بیاختیار گریه کردم. اینقدر پشیمان بودم که هیچ چیز نمیتوانست من را آرام کند. در کنار این بار سنگین از پشیمانی، خشم هم اضافه شده بود. خشم بخاطر کسی که این پیام را دیر برایم ارسال کرده بود، دقیقاً زمانی که دیگر زمان را از دست داده بودم، نه در زمانی که کاری از دست من ساخته بود، و خشم دیگرم این بود که من بخاطر افرادی مشغول تهیه غذا و بقیه چیزها شده بودم که در تمام مدت بیماری چند ماهه پدرم حتی یکبار حال او را از من نپرسیده بودند! و یکی از دلایلی که من پدرم را در این مهمانی نیاورده بودم، وجود همین افراد در تولد پسرم بود. قطعاً آنها در این تصمیم من نقش داشتند، اما اگر کمی جسارت و آگاهی داشتم قطعاً تصمیم بهتری گرفته بودم. من توجه به کسی را فراموش کرده بودم که عزیزترین فرد زندگی من در کل آن جمع بود و چون همیشه انسان پذیرا، صبور و با گذشتی بود، من از حق و سهمی که او به گردنم داشت غافل شدم. و بیشتر پشیمانیام این بود که برای رضایت دیگرانی تلاش کرده بودم که حتی مثل پدرم به من اهمیت نمیدادند. من فردای تولد به دیدن پدرم رفتم، برایش کیک بردم، با او عکس گرفتم، اما چیزی از پشیمانی من کم نکرد. پدر من دو هفته بعد از تولد پسرم فوت کرد و این زخم پشیمانی تا چند سال با من همراه بود و همین الان که این متن را تایپ میکنم، اشک میریزم. پشیمانی از نوع درهای بسته. من دیگر نمیتوانم پدرم را در تولدی داشته باشم.
حدود چند ماه پیش کتابی خواندم در مورد قدرت پشیمانی و احساس کردم باید این مطلب را به هر شکلی که میتوانم با دیگران به اشتراک بگذارم. تصمیم گرفتم در قالب مقالهای بنویسم و در سایتم بگذارم تا هر کدام از شما عزیزانی که این مطلب را میخوانید، جلوی این پشیمانی را در زندگیتان بگیرید.
در این مقاله و چند مقاله بعدی به طور کامل در مورد اهمیت پشیمانیها و مهمترین پشیمانی انسانها و راهکارهای حل آن صحبت خواهم کرد. اگر شما هم هر از چند گاهی، پشیمانی را تجربه میکنید، خواندن این چند مقاله برای شما مفید خواهد بود.
ای کاش کسی کمی زودتر این مطالب را به من میگفت یا این کتاب را به من معرفی میکرد.
تعریف پشیمانی
پشیمانی احساسی است ناخوشایند، که به انجام دادن یا ندادن عملی مربوط میشود و اوضاع و احوالی را رقم میزند که فرد آرزو دارد که ای کاش طور دیگری میبود.
اما فراموش نکنیم که پشیمانی، جزء جدا نشدنی از تجربه انسانی ماست و معیار مناسب است برای سلامت روان ما. زیرا پشیمانیها میتوانند از ما انسان بهتری بسازند. پس گفتن این جمله که من بابت هیچ کاری در زندگیام پشیمان نیستم طبیعی و نرمال نیست.
ایکاشها یا لااقلها
طبق تحقیقاتی که بر روی ورزشکاران انجام شده، محققین دیدند که بین نفرات اول تا سوم در هر مسابقه، نفرات اول همواره شاد هستند و این بسیار طبیعی است. اما در بین نفرات دوم و سوم، نفرات سوم از نفرات دوم خوشحالتر و راضیتر هستند. آنها دلایل را بررسی کردند و متوجه شدند تفاوت، در کلمه لااقل و ایکاشی هست که این افراد به کار میبرند. افرادی که نفر سوم میشدند با خودشان میگفتند، لااقل جزء سه نفر اول شدهایم و از این بابت خوشحال بودند و حس رضایت بیشتری داشتند، اما افرادی که نفر دوم شده بودند به این فکر میکردند، ایکاش کمی بیشتر تلاش کرده بودیم.
محققین بررسی کردند تا ببینند کدام مورد بیشتر میتواند برای انسانها مفید باشد و باعث سلامت و موفقیت آنها شود. آنها متوجه شدند که درست است که در کلمه لااقل برای مدتی باعث شادی و رضایتی در ما میشود و ما را خوشحال نگه میدارد، اما این ایکاشها هستند که در بلند مدت از ما انسان بهتری میسازند اگر از آنها در مسیر درست استفاده شود.
آنها متوجه شدند که لااقلها مانند آنتیبیوتیکها هستند. تا زمانی که به اندازه استفاده شوند برای ما مفید هستند اما زمانی که بیش از اندازه از آنها استفاده کنیم، تاثیر خود را از دست میدهند!
سه مزیت پشیمانی
پژوهشها نشان میدهند که پشیمانی، در صورتی که درست مدیریت شود، سه مزیت بلند مدت دارد.
۱-پشیمانی تصمیمگیری را بهبود میبخشد
تصور کنید که برای خرید به مغازهای میروید و بعد انتخاب کالای مورد نظرتان، از فروشنده تقاضای n تومان تخفیف میکنید و فروشنده بدون هیچگونه مخالفتی میپذیرد تا این کالا را به قیمتی که شما درخواست کردهاید به شما بدهد. احساسی که اینجا ناخودآگاه برایتان پیش میآید یک نوع پشیمانی است. اینکه ای کاش تخفیف بیشتری گرفته بودم و حتما بیش از این هم جای تخفیف داشت. زمانی که این احساس آزاردهنده را تجربه میکنیم، کمک میکند که در تصمیمگیریهای بعدی بهتر عمل کنیم.
فرض کنید که میشنویم، کسی در مورد ما حرفی ناخوشایند زده است که واقعیت ندارد، ممکن است به سرعت تصمیمی بگیریم و واکنشی نشان دهیم و بعد از آن احساس پشیمان کنیم. این پشیمانی باعث میشود تا در دفعات بعدی قبل هر اقدامی، بیشتر فکر کنیم، اطلاعات بیشتر و موثقتری کسب کنیم و محتاطانهتر قدم برداریم و در صورتی که در آینده در موقعیت مشابهی قرار گرفتیم، اشتباهات قبلی را تکرار نکنیم.
۲- پشیمانی باعث ارتقاء عملکرد میشود
فرض کنید که قرار است بازی با حروف را انجام دهید و ۵ بار اجازه بازی دارید و برای هر بار بازی زمان مشخصی در نظر گرفته شده است. فرض کنید بار اول با حروفی که به شما داده شده است و در زمان تعیین شده، میتوانید ۵ کلمه بسازید. میدانیم دفعات بعدی هم وجود دارند و همین باعث میشود احساس رقابت و چالش در ما تقویت شود. فرض کنید دفعه بعد ۶ کلمه میسازید. میبینیم که هر بار که این بازی را دوباره انجام میدهیم برای ارتقاء عملکرد خودمان بیشتر تلاش میکنیم.
یکی از اساسیترین یافتهها درباره پشیمانی همین است: میتواند پشتکار و سماجت را در ما تقویت کند که این امر تقریباً همیشه سطح عملکرد را بالا میبرد.
حتی اندیشیدن به پشیمانیهای دیگران هم، به بالا رفتن سطح عملکرد ما کمک میکند. داستان تولد یکسالگی پسرم را یادتان هست؟ شما با خواندن یا شنیدن آن بیشتر مراقب هستید که این پشیمانی را در زندگیتان تجربه نکنید.
درست است که پشیمانیها سرعت، قدرت و خلاقیت را در ما تقویت میکنند، اما نباید از این مساله غافل شویم که پشیمانی در موارد نابجا هیچ فایدهای ندارد و پشیمانیها فقط باید در حدی باشند که عملکرد بعدیمان را تقویت کنند و باعث شوند انتخابهای بعدی درستتری داشته باشیم.
۳- پشیمانی به زندگی و روابط ما معنای عمیقتری میبخشد
پشیمانیها به ما کمک میکنند تا ارزشهای واقعیمان را در زندگی پیدا کنیم و اهدافمان را بر آن اساس انتخاب کنیم. این موضوع محدود به دورههای جوانی ما نمیشود.
یادم میآید که زمانی که انتخاب رشته دانشگاه میکردم، یکی از اعضاء خانواده به من پیشنهاد کرد که دانشگاه ارومیه را انتخاب کنم و به من گفت: رتبه بالایی دارد. به هر حال من ارومیه را جز ۲۰ انتخاب اولم قرار دادم و برحسب اتفاق در همان دانشگاه هم قبول شدم اما زمانی که برای ارشد درس میخواندم متوجه شدم، دوره کارشناسی را در دانشگاه بسیار معمولی گذراندهام و بسیار در دوره ارشد به چالش و سختی خوردم و اذیت شدم. این پشیمانی به من کمک کرد که در ادامه مسیر و برای ادامه کارم با موسسهها و مجموعهها و افرادی کاربلد کار کنم. البته که سختی کار با آنها بیشتر بود اما به من کمک کرد تا بر اساس ارزشهام، اهدافم را تعیین کنم و امروز در سن ۴۲ سالگی از این موضوع بسیار خوشحالم.
تجربهای که در مورد پدرم بدست آوردم به من کمک کرد تا بیشتر مراقب افراد با ارزش زندگیام باشم و قدردان افرادی باشم که با عشق و محبت و بدون توقع در شرایط سخت، همیشه کنار من بودهاند. جلوتر به شما خواهم گفت که چرا باید بسیار زیاد مراقب این نوع پشیمانی در زندگیمان باشیم.
وقتی افرادی را میبینم که با غرور میگویند: «اصلاً از هیچ چیز پشیمان نیستند»، تعجب میکنم. با خودم فکر میکنم، اگر ما اشتباه نکنیم چطور میتوانیم راه و رسم زندگی را یاد بگیریم و رشد کنیم و تبدیل به انسان بهتری شویم؟
شغلهای اشتباهی که انتخاب کردهایم، افراد اشتباهی که در زندگیمان سالها نگه داشتهایم، رابطههای با ارزشی را که یا حفظ نکردیم و یا نساختیم، توقعهای بیجایی که داشتیم یا داریم، باورهای اشتیاهی که داشتهایم یا هنوز هم داریم و … همه و همه، میتوانند عامل پشیمانیهای ما باشند، اما با آگاهی و هوشیاری میتوانیم از آنها بیاموزیم، رشد کنیم و به انسان بهتری تبدیل شویم.
در این مسیر با احساساتم چه کنم؟
برای بهره بردن از پشیمانیهایمان، نه احساساتمان را نادیده بگیریم، زیرا یک امر محال و یک خیال واهی است و نه در احساساتمان غرق شویم، به شکلی که از اتفاقات موجود فاجعه بسازیم. بلکه احساساتمان را پیش رویمان قرار دهیم و ببینیم که دلیل این احساس ما چیست؟ در این صورت میتوانیم تصمیمات مناسبتر، عملکرد بهتر و زندگی پرمعناتری را بسازیم.
افکار ما اول و آخر همه چیز است و همیشه راهنمای اعمال ماست.
ارزش شکست در فرهنگ ژاپن
در ژاپن وقتی یک ظرف میشکند، آن را دور نمیاندازند، بلکه بر اساس یک باور و هنر باستانی که از اجدادشان به ارث بردهاند، شکستگیها را به شیوه خاصی مرمت میکنند. آنها قطعات شکسته را با پودر طلا به هم میچسبانند. ژاپنیها معتقدند که وقتی چیزی دچار صدمه میشود و آسیب میبیند بسیار زیباتر از قبل میشود. این هنر سنتی ژاپن، اتصال طلایی یا کینتسوگی نام دارد.
اما دلیل این کار چیست؟ فلسفهی این هنر بسیار جالب و آموزنده است. کینتسوگی بر مفاهیمی مانند پذیرش کاستیها و شکستها در زندگی و خارجنشدن از چرخهی زندگی تاکید دارد.
حال چرا شکستگی را با طلا پر میکنند؟ کینتسوگی میگوید که شما بعد از شکست نه تنها دچار کاستی و ضعف نمیشوید، بلکه بسیار ارزشمند شده و میدرخشید. شکستها، نتایج بسیار ارزشمندی هستند که افراد موفق کولهباری از آنها را جمع کردهاند .
در مقاله بعد به این موضوع میپردازیم که انسانها، بیشتر از چه چیزهایی پشیمان میشوند.
دیدگاهتان را بنویسید