آدمها از چه پشیمان میشوند
پشیمانی بخشی از زندگی است. همهی ما کارهایی کردهایم که آرزو میکنیم کاش طور دیگری انجامشان داده بودیم یا اقداماتی که کاش انجام میدادیم یا کاش انجام نمیدادیم.
لطفاً لحظهای به زندگی گذشته خودتان نگاه کنید و سپس یکی از پشیمانیهای خود را در چند خط توضیح دهید.
پشیبانی شما بیشتر مربوط به کدام دستهبندی است: کار، خانواده(والدین، فرزندان، نوهها، شریک زندگی)، تحصیلات، سلامت، دوستان یا …؟
بطور مثال من سالها از اینکه حرف زور دیگران را تحمل کردم و ترسیدم که از حق و حقوق خودم دفاع کنم بسیار پشیمان بودم. از اینکه تواناییهایم را ابراز نکردم. از اینکه همهی کارهایی را که انجام دادم بخاطر احساس نیاز و اجبار بود و در خیلی موارد کارهایی که جزء علایقم بود را انجام ندادم. از اینکه وسیلهای بودم برای برآورده شدن خواستههای دیگران و از اینکه سالها در برخی از قسمتهای زندگیام نقش قربانی را بازی کرده بودم خسته و پشیمان بودم. از اینکه اجازه دادم که خیلی از افراد من را بر اساس محل تولد و میزان ثروت و طرز فکری که پدر و مادرم داشتند قضاوت کنند.
چقدر زیاد بودند زمانهایی که غبطه میخوردم، از دیدن افرادی که، محکم و مصمم و آنطور که دوست میداشتند زندگی میکردند. همهی ما پشیمانیهای متفاوتی داریم اما منشاء همهی آنها اشتباهات ماست.
همهی پشیمانیها از چیزهایی شبیه «عدم پشتکار»، «عادتهای نادرست»، «کنجکاو نبودن»،«زمان از دست رفته»، «عشق نافرجام»، «از دست دادن شانس» و … شکل گرفتهاند.
۴ پشیمانی اصلی انسانها
۱-پشیمانیهای بنیادین
۲- پشیمانیهایی برآمده از جسارت
۳- پشیمانیهای اخلاقی
۴- پشیمانیهای ارتباطی
۱-پشیمانیهای بنیادین
فرض کنید که شما ماهیانه ۵ میلیون تومان درآمد دارید و به شما توصیه میشود یا میدانید که باید مقداری از درآمد خودتان را پسانداز کنید، اما با خودتان میگویید اگر ماهی ۲ میلیون تومان پسانداز کنم که نمیشود و اگر ماهی ۵۰۰ هزار تومان پسانداز کنم که ارزشی ندارد، پس تمام آنچه بدست میآورید را خرج میکنید! اما مطمئناً در آینده از این تصمیم خود پشیمان خواهید شد.
این نوع پشیمانی از ناتوانی ما در آیندهنگری و مسئولیتپذیری نشئت میگیرد. همهی ما در اوایل کار و زندگی، با مجموعهای از انتخابها روبرو هستیم. زمانی که در مدرسه به خودمان تکانی نمیدهیم، آن زمان که باید برای یادگیری حرفهای و شغلی تلاش کنیم و زمان را از دست میدهیم، زمانیکه لازم است کمی از ولخرجیهایمان کم کنیم و پسانداز کنیم، آن زمان که باید بیشتر مراقب نوع تغذیه و ورزش و سلامتی خود باشیم اما به این دلیل که ارزش زمان حال را چندین برابر آینده میبینیم، از مسئولیتپذیری سر باز میزنیم. همه و همهی اینها باعث پشیمانی ما می شوند. متاسفانه تبعات این نوع پشیمانی خیلی زود خود را نشان نمیدهد.
پس «اقدامات کوچک + استمرار = نتایج بزرگ در آینده»
تفاوت پشیمانی و سرخوردگی
آنچه پشیمانی و سرخوردگی را از هم جدا میکند، مسئولیتپذیری است. سرخوردگی از اتفاقاتی بوجود میآید که از کنترل ما خارج است و به علت عدم مسئولیتپذیری دیگران، دچار آن میشویم.
هشدار: زمانی که پای موضوعاتی چون سلامت جسمانی، دستاوردهای تحصیلی و امنیت مالی در میان است، مرز بین مسئولیت شخصی و شرایط بیرونی بسیار نامشخص است.
آیا به دلیل عادات بد غذایی و بیتوجهی خودتان، اضافه وزن دارید یا کسی تغذیه سالم را یادتان نداده و راهی هم برای یاد گرفتن آن نداشته و ندارید؟
آیا پساندازی برای آیندهتان ندارید چون زیادی اهل ولخرجی بودهاید یا واقعا ًهیچ راهی برای اندک پسانداز هم نداشتهاید؟
آیا برای کم توجهی به تکالیف دانشگاه از آن اخراج شدهاید یا واقعاً توان پاس کردن دروس را نداشتید؟
آیا کاری پیدا نکردهاید چون مهارتی نداشتهاید یا با وجود مهارتهایی که داشتید شرایط کار برای شما وجود نداشته است؟
آیا از سلامت جسمانیتان در رنج هستید چون راهی برای ورزش و تحرک نداشتهاید یا میتوانستید و به علت بیتوجهی و سهلانگاری، امروز سلامت نیستید؟
«به آینده بیندیشید و کاری را که باید و لازم است، از همین حالا شروع کنید.»
به خودتان و دیگران در این مسیر کمک کنید. فراموش نکنید که هر آنچه را که میدانید با دیگران به اشتراک بگذارید و کمک کنید تا دیگران مسیر اشتباه شما را تکرار نکنند.
یک ضرب المثل زیبای چینی میگوید:
«بهترین زمان کاشت یک درخت ۲۰ سال پیش بود و بهترین زمان بعدی، همین امروز است.»
۲- پشیمانیهایی برآمده از جسارت
اگر پشیمانیهای بنیادین از عدم مسئولیتپذیری و تلاش کافی برای ساختن یک زندگی با ثبات میآید، پشیمانیهای برآمده از جسارت، از عدم تصمیم، در لحظهای خاص میآید. پاسخ به این سوال: آیا محتاطانه عمل کنم یا شانسم را امتحان کنم؟
پای پشیمانی برآمده از جسارت که در میان باشد، ما محتاط میشویم. انگار تغییری را که در نظر داریم زیادی بزرگ، چالشبرانگیز و ساختارشکنانه است! و زمانی که دچار این پشیمانی میشویم، با خود میگوییم ای کاش ریسک کرده بودم.
زمانی که تصمیم گرفتم یکبار دیگر به شغل معلمیام، بعد چند سال وقفه، برگردم و حتی آن را در دنیایی متفاوت از قبل یعنی دنیای مجازی، شروع کنم احساس کردم این کار برای من زیادی بزرگ، ترسناک و چالشبرانگیز است، اما تنها از خودم یک سوال پرسیدم، آیا سالها بعد، از تصمیمم راضی خواهم بود؟ به این نتیجه رسیدم که ترسیدن و شکست خوردن در این مسیر، برای من قابل تحملتر از این است که این فرصت را از دست بدهم.
شاید با خود بگویید پشیمانم از اینکه آشنایی با فردی را از دست دادم یا فرصت شغلی را نادیده گرفتم یا جایی که باید نه میگفتم، ترسیدم یا زمانی که میتوانستم با درخواستی به موفقیتی برسم، شانسم را امتحان نکردم یا …
عواقب عملی که انجام میدهیم، مشخص و محدود است، اما عواقب بیعملی ما بیانتهاست. ما با بیعملی سالها با خودمان کلنجار میرویم. ای کاش شانسم را امتحان میکردم، نهایتاً شکست میخوردم یا نه میشنیدم یا مسخره میشدم و … شاید هم موفق میشدم و به نتیجه مطلوبم میرسیدم. اما زمانی که عملی در کار نباشد همیشه این فکر که «شاید موفق میشدم» ما را اذیت خواهد کرد.
«در دل پشیمانیهای برآمده از جسارت، احتمال رشدی از دست رفته نهفته است.»
پشیمانم که از امکانی که برای یادگیری زبان انگلیسی داشتم استفاده نکردم و از اینکه در کلاس حرفی بزنم که اشتباه باشد و مسخره شوم ترسیدم. ایکاش اجازه میدادم دیگران به من بخندند اما امروز مسلط به این زبان باشم.
پشیمانم که سالها منتظر تشویق و تایید دیگران ماندم و در نهایت، زمانی موفق شدم و تشویق شدم که جسارت این را پیدا کردم که مسیر درست خودم را بروم، بدون نیاز به تایید دیگران.
لطفا برای خودتان چند پشیمانی برآمده از جسارتهایتان را بنویسید و فکر کنید از امروز، در چه زمینهای و چطور میخواهید پرجراتتر عمل کنید؟
«اصالت، نیاز به جسارت دارد. زمانی که اصالت از پا میافتد، رشد متوقف میشود.»
اصالت یعنی: « حرف و عمل ما با هم یکی باشند، اینکه ارزشهای زندگیمان را بشناسیم و به ندای درونیمان گوش دهیم، اینکه با دیگران شفاف باشیم تا دیگران هم جذب شفافیت وجود ما شوند. اصالت یعنی کسی باشیم که دوستش داریم، نه کسی که دیگران از ما میخواهند که باشیم.»
«جسارت این را داشته باشید تا زندگی معمولیتان را کنار بگذارید.»
حرف دلتان را بزنید، کسب و کارتان را راه بیاندازید و …
۳- پشیمانیهای اخلاقی
کم و بیش همهی ما در پشیمانیهای نوع اول و دوم هم نظر هستیم اما ممکن است تعریف مشترکی برای اخلاقیات نداشته باشیم. ممکن است رفتاری از نظر من اخلاقی باشد و از نظر شما اخلاقی نباشد و بلعکس. اما اکثر ما آدمها، میخواهیم انسان خوبی باشیم. وقتی نامناسب رفتار میکنیم و یا باور به خوبی خودمان را با رفتاری، لکهدار میکنیم، احساس پشیمان میکنیم.
در اینجا دو نوع تعریف از اخلاقیات را مطرح میکنم:
۱-آیا اگر همه، کاری را که ما اخلاقی میدانیم انجام دهند، دنیا جای بهتری برای زندگی میشود یا خیر؟
به طور مثال ممکن است بگویید:
یک ساعت تاخیر که آنقدرها مهم نیست!
در صورتی که خانوادهام را از هر نظر تامین کنم، ارتباط با زن دیگری، با وجود اینکه متاهل هستید، مسالهای ایجاد نمیکند!
اینکه همیشه نفع شخصی خودم را در اولویت قرار دهم، اخلاقی است. بله این مورد جزء حقوق انسانی شماست اما زمانی که به کسی یا کسانی تعهدی نداشته باشید و یا بخاطر برآورده کردن خواستههای خودتان زحمتی برای دیگران ایجاد نکنید و ضمناً این حق را برای دیگران هم قائل باشید.
۲- تعریفی از آقای Matthias schulz، استاد اخلاق در کسب و کار. «اخلاق یعنی خوب کنار آمدن با دیگران.» یعنی در نظر گرفتن همهی ذینفعان، هر کسی که به نوعی با ما تعامل دارد. در خیلی از موارد ما اجازه قانونی برای انجام کاری را داریم، اما اجازه اخلاقی نداریم! همیشه اخلاق جلوتر و در اولویتتر از قانون است.
در کشور ما قانونی مبنی بر نریختن زباله روی زمین وجود ندارد، اما آیا ریختن زباله در هر مکانی، اخلاقی است؟
میدانم که شما کلی مثال برای گفتن دارید که قانونی هستند، اما اخلاقی نیستند.
آیا همه جا میتوان اخلاقی رفتار کرد؟ نه، اما باید تا جای ممکن تابع اخلاقیات باشیم. وقتی در جامعهای، بیاخلاقی موج میزند، گاهاً مجبور میشویم!
«پیامی که پشیمانی اخلاقی برای ما دارد این است که، ایکاش با صداقت و مهربانی رفتار کرده بودم.»
۴- پشیمانیهای ارتباطی
بزرگترین مقوله در پشیمانی اصلی انسانها، موضوع ارتباطات است. ایکاش ارتباطاتم را قطع نکرده بودم یا ایکاش ارتباطاتی را ساخته بودم.
برخی از روابطی که داریم به مرور رو به فرسایش میروند، برخی دیگر از هم گسسته میشوند و اندک شماری هم از همان اول خوب شکل نمیگیرند.
درهای بسته و درهای باز
پشیمانیهای ارتباطی به دو دسته تقسیم میشویم. پشیمانیهایی که از نوع درهای بسته و پشیمانیهایی که از نوع درهای باز هستند.
هر دو نوع این پشیمانیها ما را اذیت میکنند. پشیمانی از نوع درهای بسته به این دلیل است که فرصت ارتباط دوباره از بین رفته است. مانند پشیمانی من در ارتباط با پدرم، زیرا سال بعد و تولد دیگری برای جبران وجود نداشت. و پشیمانی با درهای باز به این دلیل اذیتمان میکند که کاری از دستمان برمیآید، ولی برای آن تلاش نمیکنیم. مانند ترس از تماس با دوستی که سالها ارتباطمان را با او قطع کردهایم. ما برای این ارتباط دوباره تلاش نمیکنیم چون، نمیدانیم که نتیجه این تماس و ارتباط چه خواهد شد، اینکه آیا او ما را برای بار دیگر خواهد پذیرفت، یا اینکه او چه احساسی نسبت به ما دارد و آیا او هم مانند ما مشتاق این ارتباط دوباره هست؟!
وقتی ارتباطمان با بقیه قطع میشود یا فرو میپاشد، رنج میکشیم؛ و وقتی تقصیر خودمان باشد بیشتر رنج میکشیم. زیرا احساس به تعلق یکی از ۵ نیاز اصلی ما انسانهاست.
پشیمانیهایی از نوع درهای بسته در پس خود مزیتی دارند که به ما کمک میکنند تا از ما انسان بهتری بسازد.
بعد فوت پدرم، بیشتر مراقب توجه و اهمیت توجه به عزیزانم شدم و شاید یک دلیل مهم که این مسیر را برای ادامه زندگی شغلیام انتخاب کردم بیتاثیر از این داستان نباشد و این را رسالتی برای خودم میدانم.
احتمالاً شما هم این تجربه را داشتهاید، هر زمان عزیزی فوت میکند، ما برای مدتی، بیشتر به ارزش و حفظ ارتباطاتمان فکر میکنیم و عمر را کوتاهتر از این میدانیم که به جدایی، کدورت و دشمنی بگذرد. اما متاسفانه بعد مدتی دوباره فراموش میکنیم!
خراشها و زخمها
رابطههای ما چطوری تمام میشوند؟
زمانی یک بحث، دعوا، دخالت در کار یا زندگی هم، توهین، خیانت، حسادت و از این دست اتفاقات پیش میآید که باعث دلخوری یک طرف یا هر دو طرف میشود و رابطهای تمام میشود. کسی که از بیرون به این موضوعها نگاه میکند، در نظرش موضوع ساده و پیش پا افتاده و قابل حل است. روانشناسان به این نوع جدایی، خراش میگویند.
اما یک زمانی رابطهها خیلی نامحسوس تمام میشوند. اصلاً متوجه این نمیشویم که چه زمانی این جدایی شروع شد و به کجا ختم شد! میبینیم ارتباطی که یک روز وجود داشت، دیگر وجود ندارد. روانشناسان به این نوع جدایی، زخم میگویند.
مثال خیلی واضح آن، تمام افراد قوی و صبور در اطرافمان هستند. چون همیشه قوی به نظر میرسند ما احساس میکنیم آنها هیچ وقت به کمک و حمایت عاطفی و مالی ما نیاز ندارند و این بیتوجهی کمکم آنها را دلسرد و از ما دور و دورتر میکند تا اینکه زمانی متوجه میشویم که، بسیار دیر شده است و آنها رفتهاند.
پدر یا مادری را در نظر بگیرید که آنقدر غرق کار شدهاند و از همسر و فرزندان خود غافل شدهاند که متوجه از دست دادن آن ها نیستند و زمانی بیدار میشوند که به ۵۰، ۶۰ سالگی رسیده و تازه متوجه این رفتار خود می شوند، اما دیگر محبت همسر و فرزندانش را از دست دادهاند.
جداییهایی که از نوع خراش هستند، دراماتیک تر هستند، اما جداییهایی از نوع زخم، رایجترند.
اینکه بخاطر عدم توجه، درک همدیگر، همدلی و محبت از هم جدا شویم زخم عمیقی ایجاد میشود. مراقب قویها و مهربانهای زندگیمان باشیم، که هر زمان به کمک و همراهی و همدلیشان نیاز داریم، بیتوقع کنار ما هستند. مراقب باشیم تا بودن آنها برایمان عادی و جزءی از وظایف آنها نشود. قدردان حضور و وجودشان باشیم و گاه و بیگاه به هر روشی که بلد هستیم به آنها یادآوری کنیم که قدردانشان هستیم و ارزش وجود و حضورشان را میدانیم. و در نهایت،
خوشبختی یعنی عشق و دیگر هیچ
عشق به معنای صمیمیت، ایثار، درک، همدلی و همزیستی
فراموش نکنیم که ارتباطات قوی در زندگی باعث میشوند تا،
در ناملایمات زندگی محافظت شویم.
زوال جسم و ذهن ما را به تعویق میاندازد.
زندگی ما را شادتر میکند.
و روابط صمیمی در بلند مدت خیلی بیشتر از پول و شهرت باعث شادی ما خواهند شد.
مرور اهمیت ۴ پشیمانی اصلی انسانها
پشیمانیهای بنیادین کمک میکنند تا ثباتی را در زندگی از لحاظ مادی، جسمی و روحی بسازیم.
پشیمانیهای برآمده از جسارت کمک میکنند، یاد بگیریم در زمان محدودمان به دنبال کشف چیزهای تازه و به دنبال رشد باشیم.
پشیمانیهای اخلاقی کمک میکنند، تلاش کنیم از نظر خودمان و دیگران انسان خوب و متعهدی باشیم.
پشیمانیهای ارتباطی کمک میکنند که تا ارتباطات خوب بسازیم و برای حفظ و رشد آنها تلاش کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید